خاطرات عروسی

• 

  آزمایش خون + خرید حلقه نامزدی

  وقتی تموم شد آقایی اشاره کرد بیا تو..منم رفتم...دکتر یه ظرف بهم داد گفت برای آزمایش عدم اعتیاده برید بالاانجامش بدید...منم گرفتم و رفتم بالا...اییییییی چقد چندش بود فکر کنید(گلاب به روتون آزمایش ادرار بود)

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  امروز ماه گرد عقدمونه

  آقای داماد هم ۴ و ۴۵ اومدن دنبالم...وقتی از توی پله های آرایشگاه اومدم پایین و همو دیدیم یه حس عجیبی بود...شنلمو انداخت روی سرم ودر ماشینو برام باز کرد و نشستم تو ماشین وقتی نشستیم توی ماشین دستمو گرفت..این اولین باری بود که دستمو گرفت تو صورتم نگاه کرد و لبخند زد

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  خونچه برون

  قدیما تو مراسم خونچه برون خانواده داماد شب قبل از عقد لوازم خریداری شده عروس رو تزئین میکردند توی طبق هایی که پارچه ترمه روشون پهن شده میذاشتند . طبق رو روسر میگرفتن و با رقص و ساز و دهل خونچه رو خونه عروس میبردند.

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  دعوت مداح به مجلس عروسی در باغ شهریار !

  اوایل دورانی که تازه از یزد به تهران آمده بودم، بنده را به مجلس عروسی در شهریار دعوت کردند. من به همراه پسرعمو و یکی از دوستانم -که هر دو به رحمت خدا رفتند- به آن مجلس رفتیم. تا وارد شدیم، دیدیم که آلات موسیقی را گذاشته‌اند و چند زن در حال خوانندگی هستند.

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  داستان خواستگاری و ازدواج امام خمینی (ره)

  آقا روح‌الله وقتی به قم آمدند و حدود 17 الی 18 سال سن داشتند به فکر ازدواج افتادند. ولی به هر جا می‌رفتند یا جواب مثبت نمی‌گرفتند یا طرف را نمی‌پسندیدند. ظاهراً خانواده‌هایی که ایشان را نپسندیده بودند به جوانی و کم‌سن‌وسالی ایشان خرده گرفته بودند

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  خاطرات ویشگا آسایش از خواستگاری رفتنش

  این ماجرا بعدها تبدیل به یک شوخی شد تا هر از گاهی بگوید آس تهران را زدی اما به نظر من آدم نباید بترسد. من فکر می کردم فوقش می گویند نه. چه اشکالی دارد. اگر نمی رفتم و نمی گفتم ممکن بود زندگی ام را با اگرهایی ادامه دهم؛ اگر می گفتم، اگر قبول می کرد، اگر می رفتم و …»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  خواستگارقلابی با ماشین با کلاس

  ایشون دختر شما هستن، بهتون تبریک می‌گم. جسارت نباشه‌، مزاحم نیستم فقط می‌خواستم اجازه بگیرم با خونوادم برای امر خیر مزاحمتون بشیم.لفظ قلم حرف می‌زد. مادرم از او خواست اگر حرف و خواسته‌ای دارد، حتما با حضور بزرگ‌ترهایش اقدام کند

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  دلتنگ ترین عروس دنیا در تالارفرهنگیان

  شب قبلش حنابندان بود...اون شبم خیلی خوب بود...اصلا باورم نمی شد عروسیم به این زودی برسه و یک سال و 4 ماه دوران طلایی نامزدی به این زودی تمام شده باشه.هر چند...توی اون یک سال و 4 ماه هم همیشه کنار هم بودیم...

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  عروسی پرویز پرستویی با کت شلوار پاره

  «من اولین بار روز عروسی‌ام کت و شلوار پوشیدم. آنقدر نامتعادل بودم که یک موتور گازی زیر پایم رفت و زمین خوردم و تمام لباسم پاره شد.»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  ماجرای خرید لباس عروس!

  برای خرید لباس جشن عقد رفتیم، با حساسیت زیادی انتخاب می‌کرد و نسبت به دوخت لباس دقیق بود. برای لباس عروس هم به آنجا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزون‌دار گفت «ببخشید لباس آماده نیست!‌ گل‌هایش را نچسبانده‌ام!»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  حقشه که خواستگار سراغش نیاد

  نگاهم به دهان عروس بود تا اگر تکان خورد و خواست بگوید بله، من هم سریع بگویم بله. چه عروس صبوری هم بود. خیال نداشت جواب بدهد. منتظر ماندم. دهان عروس‌خانم کمی تکان خورد و من داد زدم: «بعله.»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  گفته بايد ماشين ظرفشويی هم بخری!

  علي با شنيدن خبر پدر شدنش خشكش زد. هنوز چند دقيقه‌اي نگذشته بود كه با بي‌تفاوتي و پوزخند گفت: «من نمي‌دونم! مشكل خودته، به مامانت اينا بگو، بلكه جهازتو سريع‌تر بخرن تا آبروشون نره! اما بهت گفته باشم بعد از عروسي بايد بندازيش!»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  دختردم بخت بدشگون

  عاقد یاالله‌کنان وارد می‌شود. همه‌ی زن‌ها چادرشان را سر می‌کنند. قبل از این‌که عاقد شروع کند به خواندن خطبه، می‌روم جلو. همه‌ی دخترهای دم‌بخت هم جمع شده‌اند بالای سر عروس و داماد. همین که مرا می‌بینند یکی‌شان داد می‌زند: «راه بدید مادربزرگ هم بیاد جلو. بالأخره پیش‌کسوته!»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  کارت دعوت عروسی با دو تا قلب بزرگ سفید

  آبجی‌ریحانه و آقامهران آمدند. کارت عروسی خریده بودند. کارت‌ها صورتی بود. دو تا قلب بزرگ سفید کنارش بود. مامان به آبجی گفت: «خیلی ساده نیست ریحانه؟»

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  نقاشی ذهنی رو دست وپای عروس

  عروس کف پاهاشو تو یه سینی گذاشته بود و کلی طرح و نقش حنا رو دست و پاهاش بود که هنوز حنای اون کامل خشک نشده بود و جالب اینجاست که این نقش و نگار رو یه خانم بندری بدون پیش زمینه نقاشی وبه صورت ذهنی رو دست وپای عروس طراحی میکنه که اگه بشه عکسشو براتون میذارم

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  همه ازم می پرسیدن کی میک آپت کرده

  قبل عروسی واسه کارای اولیه رفتم آرایشگاه.ماسک صورت و ابرو و رنگ ابرو و های لایت مو. وای وقتی موهام های لایت شد اینقدر ناراحت و پشیمون بودم که نگو. دلم می خواست موهام رو تیره می کردم خلاصه خیلی اعصابم ریخته بود

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  کنسل شدن پاتختی با یک اتفاق بد ....

  دختر آرایشگر بهم گفت چشماتو ببند تا وقتی من نگفتم باز نکن من میبرمت جلو آینه تا سورپرایز بشی. تو دلم دعا کردم که خوب شده باشه آخه خواهر شوهرم یه آرایشگاه رو بهم پیشنهاد داده بود ولی من اومده بودم آرایشگاهی که خودم می خواستم

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  اسکی بازی تا اسب سواری برای ساخت کلیپ عروسی

  صبح پنج شنبه با کلی لباس راهی سفر برای ساخت کلیپ شدیم.مدت کلیپ اکثرا ۵ تا ۱۰مین هست اما ما انقدر بهمون خوش گذشت که فیلمبردارمون ۱۵ مین کردش.وای بچه ها موقع اسکی بازی من بلد نبودم و همش پشت سر هم میخوردم زمین و موقع اسب سواری تو شمال داشت گریه ام در میومد

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  از ابروهای تیغ زده در آرایشگاه عروس بگم تا بدشدن حالم تو آتلیه ..؟

  فیلمبرداره هم همش دنبال پشت صحنه بود فیلمی شده واسه خودش این فیلم عروسی ما فک کنم بیشتر شبیه کمدیه تا فیلم عروسی ... دیگه کم مونده بود عکاسه بگه برید توی اون استخره شنا کنید !!!!!!!!!!!!!!

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات

• 

  متن های زیبا برای تزئین ماشین عروس +عکس

  «میهمان عروسی ام، مهدی صاحب الزمان(عج)، نقل عروسی ام رگبار گلوله ها، اسلحه، دسته گل دامادی ام و حجله دامادی ام، سنگر من!

  ادامه مطلب مشاهده کامل نظرات