بگو مگو سر گرفتن مراسم عروسی : دامادی که حاضر نیست برای همسر آینده اش مجلس جشن عروسی بگیرد با مخالف جدیدی پدر و مادر عروس روبرو میشود . نوعروس هم که با دیدن عروسی های دختران و پسران فامیل داغ دلش تازه میشود مدام با آقای داماد لج باز بگو مگو میکند
«من که خواسته زیادی از شوهرم ندارم. حق ندارم خاطره خوشی از ازدواجم داشته باشم؟ توقع ندارم پول زیادی خرج کند و به خودش هم گفتهام، اما او پایش را در یک کفش کرده و به خواسته من اهمیت نمیدهد.» اینها را زن جوان میگوید و ادامه میدهد: «چند روز دیگر تمام فامیلم همین موضوع را سرکوفت کرده و کلی حرف پشت سرم درست میکنند و میگویند لابد دختره عیب و ایرادی داشته که داماد با او اینطور رفتار کرده است.»
به گزارش دوشیزه به نقل از جام جم : زوج جوان یک ماه است که عقد کردهاند، اما اختلاف بر سر یک موضوع زن جوان را به دادگاه کشانده است. او میگوید این موضوع آنقدر برایش مهم است که حاضر نیست حتی یک قدم عقبنشینی کند. چون پای آبروی خودش و خانوادهاش در میان است. اما قضیه برای داماد جوان آن طورها هم که همسرش تعریف میکند، مهم نیست و به اعتقاد او دختر جوان بیش از حد شلوغش کرده است.
زن جوان میگوید: «مشکل ما سر گرفتن مراسم عروسی است. شوهرم با اینکه وضع مالیاش خوب است و میتواند در بهترین هتلها عروسی بگیرد، اما زیربار نمیرود.
میدانم پول گرفتن عروسی را دارد، اما میگوید برویم شمال و همه چیز تمام شود و بعد هم برویم سرخانه و زندگیمان. اگر شوهرم بیپول بود و مشکل مالی داشت، او را مجبور نمیکردم برایم عروسی بگیرد. اما وقتی پول دارد و نمیگیرد، پس حق من چه میشود؟ البته تا حدودی خسیس است. هرچقدر با شوهرم صحبت میکنم که به گرفتن عروسی راضی شود، قبول نمیکند. شما بگویید من چهکار کنم؟ آرزو دارم لباس سفید بپوشم. یعنی بعد از دو سال نامزدی، حالا با لباس خانه پدرم سر خانه و زندگیام بروم؟»
زن جوان بیشتر از این که برای خودش ناراحت باشد، ناراحت خانواده و پدر و مادرش است که میگوید بارها گفتهاند آرزو دارند دخترشان را در لباس سپید عروسی ببینند، اما با تصمیمی که شوهرش گرفته، آرزوی آنها عملی نخواهد شد و این همان چیزی است که زن جوان را آشفته کرده است.
او ادامه میدهد: «تصمیم شوهرم را شاید خودم قبول کنم، اما پدر و مادر بیچارهام چه گناهی کردهاند که باید حسرت به دل بمانند؟ چند بار از او پرسیدم که چرا دوست ندارد برایم عروسی بگیرد، گفت از جمعیت و شلوغی خوشش نمی آید. از اینکه بخواهد بوق بزند و ماشین گل بزند یا به حرفهای فیلمبردار گوش کند، متنفر است. شوهرم میگوید آرامش را بیشتر از شلوغی دوست دارد. البته از زمانی که نامزد بودیم و هنوز درمورد مراسم عروسی حرف نزده بودیم، وقتی میخواستیم بیرون برویم، همیشه میگفت جایی برویم که کسی نباشد یا حداقل خلوت باشد. از سر و صدا و جاهای شلوغ مثل شهربازی یا پارکهای شلوغ بدش میآید. با اقوام و فامیلشان هم رابطه چندانی ندارد و به مراسم عروسی هم اگر برود، خیلی زود آنجا را ترک میکند. با اینکه شوهرم از شلوغی خوشش نمیآید، اما با دیگران روابط بسیار خوبی دارد و خیلی راحت با همه و حتی بچهها رابطه دوستی برقرار میکند. اما در مورد عروسی که برای هردویمان خاطره میشود، هیچ احساسی ندارد.»
این زوج جوان چند هفته سر گرفتن مراسم عروسی با هم بگو مگو داشتند، اما از وقتی که زن جوان به مراسم عروسی دخترداییاش دعوت شد، جروبحثشان دوباره بالا گرفت. زن جوان میگوید: «درست زمانی که داشتم با این مساله کنار میآمدم که با رفتن به یک کشور خارجی دعوایمان تمام شود با دیدن دختر داییام در لباس عروس و دامادی که مدام دوروبرش بود، یک لحظه احساس کردم هر طور که شده باید عروسی بگیرم، وگرنه تا آخر عمرم حسرت این لحظه به دلم میماند. به خدا من توقع عروسی آنچنانی ندارم و حتی اگر مختصر هم باشد، راضی هستم. نمیخواهم درک کنم که شوهرم از شلوغی بدش میآید. دلیلش غیرمنطقی است. من هم آرزو دارم. با اخلاقی که شوهرم دارد و هیچ جور نمیخواهد برایم عروسی بگیرد، از انتخاب او بهعنوان همسر ناراحت و پشیمان هستم. دیروز دوباره سر عروسی گرفتن با هم دعوا کردیم و همانجا به او گفتم قید همه چیز را میزنم. تا الان هم، خودم و خانوادهام به آب و آتش زدهایم که به یک مراسم مختصر هم راضی هستیم، اما شوهرم قبول نمیکند.»
آنطور که زن جوان تعریف میکند، پدر و مادرش با دیدن رفتارهای شوهر دخترشان لج کرده و گفتهاند با این وضعیت ما حاضر نیستیم دخترمان را بدون گرفتن مراسم عروسی به خانه بخت بفرستیم. اگر شما حاضر نیستید مراسم بگیرید، ما در حد وسع و توانایی خودمان عروسی میگیریم. زن جوان میگوید: «شما بگویید با این مرد چهکار کنم؟ هم از این وضع و دعوای خانوادهام با آنها خسته شدهام، هم نمیتوانم کوتاه بیایم. وقتی دخترها را در لباس عروس میبینم، ناراحت میشوم و دلم میخواهد من هم عروسی بگیرم. دو روز دیگر عروسی دخترخالهام است و قرار است در یکی از گرانترین هتلها عروسی بگیرد.
با اینکه او را خیلی دوست دارم، اما تصمیم گرفتهام به عروسیاش نروم. تحمل دیدن او را در لباس عروسی ندارم.»
تاریخ درج: 1396/03/24
دانلود مقاله